سلام 100تا سلام به شما آفرینشی ها
از قالب جدیدم راضی هستید که...
من همیشه قالب هامو خاص انتخاب میکنم راستی چندتا خبر خوش براتون دارم کدموس دارم براتون 1000تا
خب دیگه ماییم" از یه سایت خارجی پیدا کردم این سایت فقط و فقط کد موس داره...
شاید نشه همشو گذاشت اگه دوست داشته باشید سایتشو بگم ولی نمکش به اینه که خودم براتون بزارم
یه سایت دیگه کره ای هم هست اونم کدموس داره
میخواین بدونید چندسالمه 23 البته ربطی نداشت
دوست عزیزی گفته بودن عکسها دیر لود میشوند من تمام تلاشمو میکنم که زودلود بشن
آهان راستی درمورد خبرهای خوش غیراز کدهای زیبای موس یک چت مخصوص هم درست کردم اما...
.
.
.
اما چتش چت نیست منظورم اینه که فقط مخصوص آموزشه باید ساعتش مشخص بشه
چییییییییییییییی؟؟
.
.
.
.
.
چه آموزش هایی؟
خب آموزش چیزهایی که من بلدم دیگه
در وب شکلک آنتیک که آدرسش sheklakantick.parsiblog.com میباشد 2کد گذاشتم که از وب خارجیه
بازم میزارم براتون
چیییییییییی؟
.
.
.
.
بله پیشرفت کرده آفرینش
خبببببببببب بریم سراغ ماهی ها خسته که نشدید؟
یکی دوهفته پیش ما رفتیم محلات
بعد از یه عمری رفتیم محلات
محلات به خاطر گلهاش و ماهی هاش در استان مرکزی 20 هستش آبشارکوچیکش هم قشنگه
ولی غیر از سودهایی که داره ضررهایی هم داره...
باشه میگم
.
.
.
متاسفانه درمحلات بعضی افراد معتادندو دختران بی حجاب بی حجاب موجود میباشند
از دهات کوره اومدن ...یعنی از روستا و غیر روستا اومدن خیلی فجیعه...
درختای محلات چنارو بیدمجنون_کاج هستند...
حالا ما خانوادگی رفتیم محلات و خببببببب بد نبود...
رفتیم محلات شلوغ پلوغ روز عیدسعیدفطر بود فکنم...
لونه مورچه دیدی چقدر شلوغه همونطوری...
اولین دیدنی که نظرمو به خودش جلب کرد ماهی ها بودن
یه ماهی دیدم پیشونیش یه لکه ی بزرگ قرمز داشت عزیزم
باز یکی دیگشون لکه های آبی تیره داشت...
رنگاورنگ از همه رنگ بودن ماهی ها
خیلی قشنگ بودن باید خودتون از نزدیک ببینید
بقیه ی بحثمونو موکول میکنیم به فردا فعلا بای
خخخخخخخخخخخب حالا میریم ادامه ی ماهی های محلات...
خلاصه ...ما اونجا براشام پیتزای مرغ سفارش دادیم
من برای هوس پیتزا سوسیس کالباس سفارش دادم
آخه خیلی وقت بود نخورده بودم
من و آبجی زهره ام و مامانم نشستیم
بقیه رفتند تا پیتزا بگیرند "یه لشکر رفتند برای پیتزا خریدن خخخخخخخخخ
هیچی وقتی لقمه ی اول رو خوردم فهمیدم مفت نمیارزه
بااون شانسمون...
داداش که خیلی ناراضی بود
گفت:با اون پیتزا ساختنتون دارم انگار خمیر میخورم...
آبجی زهره:دلمون درد نگیره؟؟!!!
شوهر آبجی زهره:برم حالشونو بگیرم با این پیتزاشون این چه پیتزاییه
میثم هم مارو کشت با این سرسره بادی محلات
به من گفت:خاله تو هم بیا بزرگام هستن بیا
من گفتم نه میدونید چرا؟ به خاطر اینکه
میترسیدم با کله بخورم زمین" چون سرعتش زیاد بود
بالاخره راضی شدند خودشون برن (با فاطمه)
حالا هدیه زهرا هم وقت گیر آورده بود یک اسباب بازی
که برای یک بچه ی دیگه بود رو برداشته بود و باهاش بازی میکرد
آخرش مامانش مجبور شد براش همون اسباب بازی را از مغازه بگیره
یکبار دیگه هم پیش ماهی ها رفتیم آدم از دیدن این ماهی ها سیر نمیشد
من که خیلی دوست داشتم بازم ماهی ها رو ببینم" بار دوم که آخر باشه
وقتی رفتیم مردم برای ماهی ها چیز پرت می کردند پفک هم می انداختند
بیچاره ها ماهی ها ...
چون شب بود وقت خواب ماهی ها فرا رسیده بود
معلوم بود دارن از خستگی غش میکنند
دوست من فقط نظر یادت نره