خخخخخب... لولود و لی لی لی لی روبرده بودم صحرا که تا چشمشون به سبزه ها افتاد شروع کردن به گشتن و خوردن...
لولود:واااای چقدر اینجا جای قشنگیه ولی چقدر خار و خاشاک اینجاست؟
مریم:آره چاقالوی من"اینجا زیباست وسبزه داره...
لی لی لی لی:میگم لولود اینجا چقدر قشنگه ها... مخصوصا که خوردنی برای دوتامون فراوونه...
لولود :امن نم نمون نم نمون نم...هان چی گفتی؟
لی لی لی لی:واااای لولود خدای من دارم چی میبینم یه دسته یونجه ی خوشمزه!!!
لولود:کو کجاس بریم ترتیبشوبدیم تا یکیدیگه نخوردتش...
مریم:لولود که حاضره...
لی لی لی لی:لولود بایداز این طرف بریم اهههههههههه چقدر اینجا تیغ داره ...دارم میبینمش
لولود:یونجه کو یونجه کو
لی لی لی لی:اوا...پس یونجه کو همین جا بود که وا؟
لولود:ماروسرکار گذاشتی خواهر... لابد چشات آلبالوگیلاس چیده"آخ دلم داره ضعف میره؟
مریم:بدو بیایید اینجا خوشگلای من...
لی لی لی لی:دهه...پس تو دستای تو هستن تو کی چیدیشون شفته؟
لولود:وا تو دستای تو چیکار میکنن بده بخوریم از گشنگی مردیم...
مریم:ماییم دیگه چیدیم تا نفهمیدید چه یونجه ای ...حتما خیلی دلتون میخواد بخورید هان...
لولود:این که سوال نداره بده بخوریم بده بخوریم
(قابل توجه شما عزیزان میرسانم که لولود در برابر گذشته بیشتر چاق شده است)